دوشنبه 6 مهرماه 1388
دخترها حسابی خانم شده اند. آرزین چهاردست و پا می رود و پارمین می نشیند. هر دو با روروئک سواری حال می کنند و با دیدن رادین کلی ذوق می کنند. هر پرستاری که ما را می بیند سریعا فراری می شود و ما همچنان در حسرت پرستار هستیم
۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه
۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه
هورا ما بلاخره اومدیم. مامانی مرسی که مارو نه ماه نگه داشتی تا خوب بزرگ بشیم. داداشی می دونیم خیلی منتظر موندی
مامان بزرگها مارو توی زایشگاه تحویل گرفتند
روز سوم عید مارو گذاشتن توی یه ساک حمل و آوردن خونه.
ما همیشه در حال شیر خوردن و چرت زدن هستیم.
مامان بزرگها مارو توی زایشگاه تحویل گرفتند
روز سوم عید مارو گذاشتن توی یه ساک حمل و آوردن خونه.
ما همیشه در حال شیر خوردن و چرت زدن هستیم.
من پارمین هستم
من هم آرزین هستم
و این هم تولد هفت روزگی ما
۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه
تولد بابایی در عسلویه
چهارشنبه 14 اسفند 1387
بابایی خوب و مهربون، تولدت مبارک
ما تا 28 روز دیگه به دنیا میایم. از مهربونی همه دوستان مامان، بابا و داداشی رادین که برامون کامنت گداشته بودند تشکر می کنیم.
در مورد اسامی ما:
پارمین یعنی تکه بلور و نام زن داریوش بوده
آرزین یعنی ارزشمند و ارجمند
اشتراک در:
پستها (Atom)